در کتاب راز خونده بودم که مغز برای فکر کردن به هدفهایمان ابهام نباید داشته باشد و باید با جزئیات تمام آنرا باور کند آنچه را که میخواهیم.
یک مثال جالب هم نوشته بود: به دستهای خود به دقت بنگرید،موهای ریز ،طرح ناخنها،طرحهای خط خطی پوست ،بند انگشتان و...(جزئیات کامل ،توجه به نرمی و زبری اش ،رنگش ،انعطافش و حتی رگهای خونی و طرحهاش در زیر پوست و الی آخر) و بعد همین دست را در ریلاکسیشن کامل روی فرمان اتومبیل دلخواهتان (مثلاً مورانو )تجسم کنید.
خیلی جالب است و شفاف بیان میکند و ابهامات قبلی ام را که در ذهنم بودند را رفع کرد.
همین طور میتوانم محیط فعلی ام را مثل توجه به دستم در مثال بالا دقت کنم و جزئیاتش را با چشم های باز فوکوس کنم و تخیل های رویاء گونه ام ( مثل فرمان اتومبیل دلخواه در مثال) را با آن ماچ کنم .مغز راحت در ناخودآگاهمان آنرا باور و ثبت میکند و احساسی به ما دست میدهد که انگار واقعاً همینطوری –خارج از تخیل- بوده است.
خواسته هایمان به ما خوش آمد خواهند گفت.