پنجشنبه، دی ۱۹، ۱۳۹۲

روزنوشت 921019

خیلی وقته ننوشتم باید بیشتر از اینا بنویسم اصلن نوشتن یه حسی به آدم دست میده که قابل توصیف نیست.
ر.ق عجب مزه ای رو چشیده! دکتر ن رو صیغه کرده! خوش به سعادتش!!! و عجب اورزه ای داشت! مسلمن من اون اورزا رو ندارم. البته کار با زن فعلی اش به جای باریک رسیده و ....
تقریبن علت دیسانتری اول دی ماه خودمو فهمیدم امیدوارم بیشتر از اینا مواظب باشم.
عجب! عجب! ع ح کلیه کارهای پایان نامه عمو .رش رو انجام داده اونم بعد از چهارسال ترک تحصیل عمو ر! این ع ح عجب مرد بزرگی است و در مورد این کارش هم من مجاز نیستم چیزی بگم.خداوند دل همه رو مثل این آدم بزرگ کنه
امروز بعد از کلاس دوره تربیت مدیر جرینگی اومدیم سازمان که بازرس باهامون کار داره. یه پسر کونی کاهی (کدو) بود با دوتا عصا که فکر میکرد ما بچه کودکستانی هستیم. بازرسی براش زیاد بود. و امروز هم به نیت خیر و برای اینکه یکی را خیلی احترام براش قایل هستم یک بدترین راستگویی را براش انجام دادم که ذیحساب داره تخریبت میکنه پیش بازرسا و چون من اون ذیحساب رو آدم مشتی ای نمیدونم گفتم که این یارو بدونه و لازم دونست از خودش دفاعد کنه!
منظورم از بدترین راستگویی به قول حضرت علی علیه السلام سخن چینی است.فعلن همین قدر بسه. کلی مطالب نوشتنی دارم که دفتر نوتهام مونده تو ماشین بعدا اونا رو هم مینویسم،
921019

۱ نظر:

  1. البته زیاد هم اورزه ! نداشتا! گذشت زمان خیلی چیزا رو روشن میکنه

    پاسخحذف

عیسی و گمان بد

در یک خشکسالی ، قوم عیسی به نزد او آمدند و گفتند که بیش از دوسال است که باران نیامده است. حتما گناهکاری در بین ماست. او را معرفی کن تا ما ، ...